دلم گرفته  خیلی زیاد.
از دست دادن بعضی چیزها خیلی سخته و من هیچ طوری نمی تونم خودم را به از دست دادنش راضی کنم. حتی وقتی که  در بیداری همه جوری خودم را قانع می کنم . در خواب دو دستی بهش می چسبم و نمی خوام که رها یش کنم. این روزها خیلی تنهام خیلی زیاد.......
اگه این ها اینجا می نویسم برای اینه که می خوام با دوستای نادیده ام درددل کنم و عجیبه که بعد از نوشتن دلتنگی هام و خوندن کامنت های شما واقعا آروم می گیرم.

چند نکته ...

اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی
تضمینی بر این نیست که اون هم همین کار رو بکنه
پس انتظار عشق متقابل نداشته باش
فقط منتظر باش که عشقت آروم تو قلبش رشد کنه
و اگر اینطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده


در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد
در یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت
در یک روز می شه عاشق شد
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد


دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی انقدر تنگ می شه
که می خوای اونو از تو رویاهات بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی


عشق با یک لبخند شروع می شه
با یک بوسه رشد می کنه
و با اشک تموم میشه

وقتی به دنیا اومدی تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و
بقه می خندیدن سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی رفتی
تنها تو بخندی و بقیه گریه کنند

سلام به کسی که تنهام گذاشت و رفت


وقتی اومدی تو زندگیم همه با من مخالفت کردن که آخه این کیه
می گفتن اون هیچی نداره که تورو خوشبخت کنه
اما اونها نمی دونستن که تو منو دوست داری و من تورو
خدا می دونه با حرفهاشون چقدر عذابم می دادن
با سرکوفت هاشون که یک روز پشیمون می شی زجرم می دادن
اما هم تو منو می خواستی هم من تورو
یه روز بهت گفتم من همه چیزمو از دست دادم که تورو داشته باشم
تو هم بهم گفتی مطمئن باش هیچوقت پشیمون نمی شی
تا اینکه یه روز بهم گفتی می خوای بری سفر
گفتم نرو
گفتی می رم اما یه روز بر می گردم و همه این
در به دری ها و رنج ها تو جبران می کنم
و تو رفتی ...
وقتی رفتی می دونستم که این سفرهیچ راه برگشتی نداره
اما به خودم می گفتم نه اون حتما بر می گرده
وقتی رفتی همه به من می گفتن : اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد
من می گفتم اون حتما میاد به من قول داده که میاد
اما تو رفتی دیگه هیچوقت هم بر نگشتی
نمی دونم یه دفعه چی شد؟
یادمه اون اوایل که رفته بودی
هر روز بهم زنگ می زدی و می گفتی دوست دارم
می گفتی دارم از دوریت دیوونه می شم
مرتب برام نامه می دادی
می گفتی زندگی بدون وجود تو خیلی سخته
ولی کم کم همه چیز عوض شد
نه تلفنی نه نامه ای
یعنی راست بود که می گفتن
از دل برود هر آنکه از دیده رود
اگه راسته پس چرا میگن
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
من کدومو باور کنم؟؟؟
وقتی برام خبر عروسیتو آوردن
نمی دونستم باید چی کار کنم
تو بازیم داده بودی
راسته که می گن عشق یه قماره
منم تو بازی قمار عشق تو باختم
بازی عشق تورو جانانه باختم
مثل یک بازنده خوب مردانه باختم
اگه یه روز این نامه رو خوندی
دوست دارم به این سوال من جواب بدی
فقط تو دل خودت جواب بده
من چی برات کم گذاشته بودم؟
تو با من بد کردی
اما من نمیتونم نفرینت کنم
چون عاشق هیچوقت طاقت دیدن ناراحتی معشوقش رو نداره
اما تو چه میفهمی عشق یعنی چی...

ای کاش

آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگی است نامش زندگانی----رحمتی کن کز غمت جان می سپارم بیش از این من طاقت هجران ندارم----کی نهی بر سرم پای ای پری از وفاداری شد تمام اشک من بس در غمت کرده ام زاری----نو گلی زیبا بود حسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی----ناپسندیده بود دل شکستن رشته الفت و یاری گسستن----کی کنی ای پری ، ترک ستمگری ، می فکنی نظری آخر به چشم ژاله بارم----گرچه ناز دلبران دل تازه دارد ناز هم بر دل من ( محبوب من) اندازه دارد----ای تو گر ترحمی نمی کنی بر حال زارم جز دمی که بگذرد که بگذرد از چاره کارم----دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اماآن زمان که بر کشد گیاه غم سر از مزارم

اشک آسمان...

                « به سفارش یک دوست »

* باران یادگار توست ... خاطره نمناکی نگاه من است
باران اشک آسمان است ... همانروزی که بارید و مرا از
وداع خبر داد ... از آینده های بی تو بودن ... از حسرت
!
لیکن من آنقدر غرق در تو بودم
که آسمان رااز یاد
برده بودم ... نه تنها آسمان که تمامی دنیا
را!
باران
... دگر بار آمد و رفت ...
و افسوس که اینبار تنها من بودم ودل ... در حسرت تو
که بر چشمانم لبخندزنی و گویی:
ـــ باز هم چترت را فراموشش کرده ای؟
و من آرام گویم:
 ـــ دستان تورا که دارم! باکی نیست!
و امروز تنها در آستانه پنجره ها با آسمان نجوا کردم :
بارون رو دوست دارم هنوز ...... چون تورو یادم میاره *

یه وقتایی یه حرفایی هست .. که آدم هیچ جوری نمیتونه اونارو بگه!
به هیچکس حتی اونایی که نزدیکتر از عشقن بهت! شاید از گفتنش
ترس داریم .. شایدم تردید .. نمیدونم شایدم فکر میکنیم یه جورایی
گفتنشون درست نباشه!شایدم فکر میکنیم اگه بگیمشون به غرور و
شخصیتمون بر میخوره .. اینجور حرفا هرچی که هستن مثل اسراره
آدم میمونن و اگه نگیشون برای همیشه تو همون دلت باقی میمونن
مهم این نیست که اونارو بگی یا نگی!
مهم اینه که براشون ارزش قاعل بشیو نذاری کنج دلت مدفون بشن.
مهم اینه که اگه فکر میکنی (باید) اونارو بگی .. بگی.
مهم اینه که اون کاری رو کنی و اون چیزی رو بگی که ارزشمنتره.
مهم اینه وقتی حرف میزنی طوری حرف بزنی که طرف باورت کنه.
و مهمتراز همه اینا اینه که بدونی ممکنه فردادیگه رو این زمین خاکی
نباشی! .. اونوقت برای همیشه این دلته که حسرت میخوره که چرا
بهش نگفتی؟! آخه چرا بهش نگفتی:« دوستت دارم».
پس سعی کنیم اون چیزایی رو بگیم که باعث میشه بیشتر باهم
باشیم و بهتر باهم بمونیم ...  چیزایی که ارزش چیزای دیگه رو بالا
میبره .. نه چیزایی که باعث دوری و نفرت و دلخوری میشه!
چیزای که بوی خوبی دارن .. شکل قشنگی دارن .. و حتی مزه اونا
میتونه خوشمزه تر از غذاهای مامانا باشه.
پس بیاین قشنگ باهمدیگه حرف بزنیم و قدر تمامی کلمات رو یکم
بیشتر بدونیم.
آرزومد همیشه زیباتر بودن کلامتان

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه.....

منو یاد اون روزهایی که همش فکر تو بودم
تو به یاد من نبودی...من تو خوابتم نبودم
منو یاد اون شبایی که همش خوابتو دیدم
ولی اونجام می دونستم که تو ذهن تو نبودم
منو اون روزای غربت که گذشتن دور از این خاک
ولی من جز تو و یادت فکر هیچ کسی نبودم
منو یاد اون روزای سختی که یه همزبون می خواستم
ولی تو پیشم نبودی... توی یادت هم نبودم
منو رنگ نازنین چشمهای عزیز و خوبت
که برای یک نفس هم ازشون جدا نبودم
منو آسمون که گاهی ابری و گاهی آفتابی میشد
من که با بودن چشمات فکر آسمون نبودم
منو اون خدای خوبم که همیشگی ترینه
فقط اون می دونه که من جز به یاد تو نبودم
منو یاد روز اول که نگاهت به من افتاد
تقصیر تو بود وگرنه من تو این باغا نبودم
منو قصه جدیدی که تو با نگات  می گفتی
>یکی بودشم<شنیدم ولی بعد بیدار نبودم
خواب قصه تو می دیدم خوبی و شادی و خنده
قصه تون خیلی قشنگ بود... حیف که من بچه نبودم
حالا امروزم همونم >>عاشقت<< مثل همیشه
ولی خوب...کاشکی که من هم اون همه ساده نبودم

برای آخرین بار بود که می دیدمش .....

خیلی ناراحت بودم. بغض کرده بود نمی تونست حرف بزنه فقط گفت متاسفم و اشک تو چشمامش نمایان شد. دست کردم تو جیبم یه سیگار گذاشتم رو لبم هنوز سیگارو روشن نکردم با گریه گفت هیچی نشده قولت رو فراموش کردی... منم سیگار رو پرت کردم . گفت باید برم و قبل از رفتن با  مکث گفت دوستت دارم ... دیگه میشد اشک هاشو واضح دید.اینو گفت و رفت.

آره دیگه اونو نداشتم یاد جمله ای افتادم که پشت یه کامیون دیدم

((براستی که زیبا رویان وفا ندارند)) 

به چه سان دوستم داری؟ نمیدانم!...

* عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
                   عشق داند که در این دایره سرگردانند
*

دورترین ستاره نامت را میداند
از نردبام کهکشان بالا میروم ... و نام تو را میگویم
از خاک تا ستاره راهی نیست
وقتی که نام تو را میجویم ... در حرفهای کوچک نامت
مکان از تکیه گاهی تهی میشود
و زمان در درنگی جاودانه میشکند ... و تو
همه حضور میشوی در حروفی ناپیدا که من ام.
میشنوی؟ ... من!
پس بازا و در اوج جوهر این شب
مرا به نام صدا کن ... تو ای تو! ای بهترین عاشقترین
مرا به نام قدیمی ... به نام عشق صدا کن!
و چندان دخیل مبند که بخشکانیم از شرم ناتوانی خویش
چراکه من درخت معجزه نیستم
... یکی تک درختم!
 تنها هنرم این است
که تکیه گاه تو باشم ... و ای کاش که بتوانم.

«« پرسید یکی که عاشقی چیست؟
                                 گفتم که چو ما شوی بدانی »»


سلام...
شنیده بودم عشق به زندگی روح می دهد
به روان آدم نشاط می بخشد
دیده بودم که محبت هر دردی را درمان می کند
ولی از برای من جز بدبختی و سیه روزی
یه قلب شکسته و دو دیده اشکبار چیزی برایم نیاورد

هزار مرتبه ۹۰۰ جمله عاشقانه را در ۸۰۰ جای مختلف به ۷۰۰ زبان گوناگون برای بیش
از ۶۰۰ نفر طرح کردم ... ۵۰۰ نفر آنها ۴۰۰ زبان را به ۳۰۰ زبان دیگر در ۲۰۰ برگ
ترجمه کردند ... ۱۰۰ بار برای تو ۹۰ روز روزی ۸۰ دقیقه خواندم ۷۰ جمله را ۶۰ بار در
۵۰ روز روزی ۴۰ بار برای خودم تکرار کردم ... ۳۰ تا آموختم بیش از ۲۰ روز روزی ۱۰ بار
از تو  ۹  سوال کردم  ۸  مرتبه ۷ سوال مرا در ۶ جواب رد به فاصله ۵ روز دادی ... ۴
مرتبه تو را به میهمانی دلم خواندم و ۲ ساعت خواهش کردم تا ۱ بار گفتی :
دوستت دارم

دیدی چقدر سخته ...
حتی خوندن این متنم سخته ...
ولی تمرین کنید تا بتونید هم دوست بدارید هم بگوئید دوستت دارم....
شاد و خوش و سلامت باشید...

تنها من مانده ام و عشق
عشقی که با اشک آغاز شد
و حال
مانند انسان عاشقی هستم که از درگاه معشوق رانده شده
وباید دوباره به سرزمین پر رمز و راز سکوت مهاجرت کنم
گاهی سکوت بسیار نیرومند تر از آن است که ما می پنداریم
و قلب من خود می داند که درسکوت مهربانش عشق را فریاد می کند

دوستت دارم .امضا

الان هر کی جای من بود خودشو می کشت اما من از اونجایی که همیشه یه صفت مفیدی توم بوده و اونم این بوده که هیچ وقت عمق فجایع رو درک نمی کردم...تونستم زنده بمونم!!   دوستتون دارم و فعلا..!!

نزدیکم نیا
من مثل اتیشیم که وجود و خاطراتت رو میسوزونه
خودت اینو نگفتی؟؟؟

دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم نمیشنوم لطفا دوباره بگو و امروز که آروم گفتی دیگه دوستت ندارم گفتم حیسسسسس چرا داد میزنی

عشق عجب چیز غریب و قریبیه

ای خدا دیگه دارم دیوونه می شم،دلم خسته است و وجودم پر از درده،مگه من چه گناهی کردم،گناهم شاید عاشقی بوده،چرا به این سادگی دل دادم،به چیزی دل دادم که شاید اصلا بهش نرسم.
هروقت که سعی می کنم از یادم ببرمش صورت زیباش جلوی چشمام رو می گیره ،انگار که دقیقا جلوی صورتمه و می تونم لمسش کنم،وای،خدایا ازت می خوام و خواهش می کنم که جواب دلم رو معلوم کنی،هر چند عاشقی یعنی *معلوم نشدن جواب دل*
ولی نمی دونم می تونم تحمل کنم یا نه...
که البته اگر جواب نه باشه،نه نمی تونم،پس حاضرم تو درد عشق بسوزم و فقط با اسمش عشق بازی کنم.
عشق عجب چیز غریبیه و عجب چیز قریبیه.
و عشق از نظر من یعنی این...


دوستت دارم

به نام ابتدا و انتها

«کاشکی ما آدما٬ قدر لحظه ها رو تو همون لحظه بدونیم. کاشکی ارزش آدم هارو تا وقتی که

باهامون هستن درک کنیم. کاش برای دوستی هامون ارزش قائل باشیم !کاش همه باهم یه نمه مهربون تر بودیم !قبل از اینکه دیر بشه به دوستامون به عزیزامون  بگیم که وجودشون برامون ارزشمنده ! بگیم که بودنشون برامون آرامش. بودنشون برامون نیاز. بهشون بگیم که میخوایم لحظه های خوب و بد زندگیمون رو باهاشون تقسیم کنیم!!!

به هم دیگه دروغ نگیم. اخه چرا؟ تا کی؟ خودمون رو که دیگه نمی تونیم گول بزنیم!!

میدونین بلبله سر گشته میگفت: اگه اینا رو همون موقع بگیم دیگه اگه یک روز کنارمون نبودن غصه نمی خوریم که چرا...؟ از دسته خودمون شاکی نیستیم که چرا...؟

پس یه ذره غرورمون رو بذاریم کنار و بگیم که به هم دیگه نیاز داریم .بگیم که هم دیگه رو دوست داریم

حرف اخر:

« سرنوشت سه دفعه به آدم دروغ میگه: بار اول موقعی که به دنیات میاره. بار دوم موقعی که عاشقت میکنه و بار سومم زندگی رو ازت میگیره تا بخوای بفهمی همش خواب بوده و بس»

پس زیاد سخت نگیریم