برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم
این آخرین جمله ای بود که من از دهان کسی که منو پناه خودش می دانست شنیدم٬ بله این آخرین جمله ای بود که من از کسی شنیدم که به من می گفت تو قلب منی تو عمر منی و نفس منی...برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم این جمله یک یادگاری بود برای من از طرف کسی که اگه یک روز صدامو نمیشنوید گریه کنان دنبالم می گشت ... کسی این حرف رو به من زد که وقتی حالم خوب نبود شب و روز تو چشماش اشک بود همون کسی که این حرف رو به من زد کسی بود که قبلا به من می گفت من بدون تو نمی تونم زندگی کنم و همین کس به من میگفت من عاشقتم و همین کس بود که به من گفت عمر من قلب من زندگی من‚ دوستت دارم....این حرف هیچ وقت یادم نمیره و تا لحظه مرگ یادم میمونه