چشمانم برای تو.....دیگه نمی خوام جایی رو ببینم ...به جز صورت تو
.....دستانم برای تو.....دستانی که نمی توانند تو را لمس کنند را نمی خواهم
....اشکانم برای تو..... چون نمی خواهم برای دیگری جاری شوند
.....قلبم برای تو.....چون تمام تپش هایی قلبم برای تو بود و بس
......جسدم برای خاک.......چون از ان متولد شدم.....به آن هم باز خواهم گشت
....گفته هایم برای تو......چون فقط برای تو گفتم
...عشقم برای تو.....چون دیگر نیستم تا عاشق باشم
....خواطراتم را خواهم برد....و دیگر چیزی در این دنیا .......از من ....نخواهد ماند
.....و دیگر چیزی ندارم که به کسی بسپارم
......دوستت خواهم داشت
....و این آخرین باری است که با چشمانی پر از اشک
.....با قلبی پر از آرزو های بر باد رفته
......با دستانی لرزان.........با آرزوهایی که همیشه برای تو داشتم
نفس می کشم
.... بدرود ای زندگی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد