-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 21:49
خداوندا........... اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشته های من است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 08:39
سالها با درد هجران ساختیم هر روز یادت میوفتم ولی بعضی وقتا نارحت میشم بعضی وقتام خوشحال نارحت میشم چون پیشم نیستی نمیتونم در گوشت بگم دوست دارم نمیتونم ببوسمتو موهاتو نوازش کنم ... ولی خوشحال میشم چون میدونم بالاخره یه روزی به همه آرزو هامون میرسیم به همشون... آهای عشق من میدونی اگه تو نباشی میمیرم ؟ .. میدونی وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 20:55
آری .. همه چیز را می توانی فراموش کنی .. همه چیز را .. چیزی اگر بماند زخمی بر تنت و قلبی پاره پاره است .. آنرا هم می توانی .. تو که سالهاست با معنی زخم و پارگی خو گرفته ای دیگر آری .. همه چیز را می توانی فراموش کنی .. همه چیز را .. چیزی اگر بماند زخمی بر تنت و قلبی پاره پاره است .. آنرا هم می توانی .. تو که سالهاست با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1384 08:19
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما.....................اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری...
-
برایت دعا می کنم
جمعه 7 مردادماه سال 1384 08:28
دعا می کنم که هیچ گاه چشمهای کهربایی تو را در انحصار قطره های اشک نبینم و تو برایم دعا کن که ابر چشمهایم همیشه برای تو ببارد دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد و تو برایم دعا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 23:27
چکار کنم نمیتونم خداحافظی کنم................
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 08:06
اینکه برام وقت گذاشتی تا باهام حرف بزنی ممنون از اینکه برام وقت گذاشتی تا باهام بیای بیرون ممنون از اینکه به حرف هام گوش دادی ممنون از اینکه دوستم داشتی هر چند ظاهری ممنون از اینکه تو این مدت مال همه بودی غیر از من ممنون از اینکه بهم دروغ گفتی ممنونم از اینکه قلبم رو ازم گرفتی و بعد گذاشتیش زیر پاهات ممنونم از اینکه...
-
به نام او
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 08:00
توی بهت چشم من.درد نا باوری فصل سرد عشق ما رنگ خاکستری دردی که من میکشم .اگه کوه هم میکشید ذره ذره میتکید.قطره قطره میچکید می تونست با دست تو .بهت من ویرون بشه فصل زرد قصه هام.ظهر تابستون بشه قصه ی یقین عشق توی دفترم بودی توی ائینه ی شعر شکل باورم بودی من از خوش باوری هام به ویرونی رسیدم تو رو یک لحظه نزدیک .یه لحظه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 23:44
اینکه برام وقت گذاشتی تا باهام حرف بزنی ممنون از اینکه برام وقت گذاشتی تا باهام بیای بیرون ممنون از اینکه به حرف هام گوش دادی ممنون از اینکه دوستم داشتی هر چند ظاهری ممنون از اینکه تو این مدت مال همه بودی غیر از من ممنون از اینکه بهم دروغ گفتی ممنونم از اینکه قلبم رو ازم گرفتی و بعد گذاشتیش زیر پاهات ممنونم از اینکه...
-
کارت پستال
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 14:19
دلم که واست تنگ میشه، میرم همه کارت پستالهای رو که واسم فرستادی میارم، اول همشونو بو می کنم، همشون بوی تو رو می دن، بوی همون عطر نارنجی رو، بعد اروم دونه دونشون رو می بوسم، باز می کنم و به دست خطت نگاه می کنم، تو بعضی نامه ها هم یه قلب کوچیکه، همه نوشته هاتو می خونم، چه اونائی که توشون دلتنگی و دلت گرفته، چه اونائی رو...
-
می دونید از خودم بدم اومده
شنبه 21 خردادماه سال 1384 19:59
نمی دونم چرا باید بعد از این همه مدت همچین حرفی بشنوم؟؟؟؟؟ واقعا چرا؟؟؟؟ این حرف این قدر برام سنگینه که اصلا نمی تونم هضمش کنم یعنی من واقعا همیشه گلمو مجبور می کردم؟؟؟ همه چی از روی اجبار بوده؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ چیزم اونی نبوده که... ؟؟؟؟؟؟ ای کاش هیچ وقت نمی شنیدممممممممم واقعا خیلی سخته کسی که یه تار موشو با هیچ چی عوض...
-
عشق چیست؟
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 03:08
شاگردی از استادش پرسید : (( عشق چیست؟)) استاد در جواب گفت : به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور.اما در هنگام عبور از گنم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! شاگرد به گنم زار رفت وپس ازمدتی طولانی برگشت استاد پریسد: ((چه آوردی؟)) و شاگرد با حسرت جواب داد : (( هیچ! هرچه جلو میرفتم...
-
سلام مهربون
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 02:37
نمی خوای شروع کنی؟ نگران چی هستی؟ توکل کن به اون لطیف بزرگ وبا اطمینان کامل حرکت کن. ومثل اون کوهنورد تنها نباش که یک روز توسرما وبرف زمستون به سراغ کوه بلند رفت تا ازش بالا بره. آخه اون بین راه در تاریکی شب لیز خورد وبه پایین پرتاب شد ولی ناگهان طناب دور کمرش محکم شدوبین زمین وآسمون معلق موند و با همه ی توان فریاد زد...
-
رخصت آواز
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 22:11
رخصت آواز بال و پر ریخته مرغم به قفس تا گشایم پر و بال پر پروازم نیست تا بگویم که در این تنگ قفس چه به مرغان چمن می گذرد رخصت آوازم نیست ***
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1384 06:59
کاش از عشق تو می مردم ، کاش می مردم تا با دلی عاشق ، آن هم عاشق تو از دنیا بروم اگه روزی دل من به جز تو عاشق کسی دیگر شد آن زمان بدان که دیگر پایان زندگی من است و پایان داستان عشق کلمه دوستت دارم که از زبان من بلند می شود تنها برای تو است … من به جز تو به کسی دیگر این کلمه را نخواهم گفت ، بگذار حسرت کلمه دوستت دارم از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 21:05
-
آفرین به تو
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 07:50
آفرین به تو ای بهترین عشق روزگار ، آفرین به تو ای فرشته قلب من! آفرین به تو ، تو توانستی بمانی ، بسازی و قلب مرا در قلبت نگه داری عزیزم به چنین عشقی مانند تو افتخار میکنم و افتخار میکنم به خودم که این چنین معشوقی مانند تو را دارم عزیزم! مدتی است که از لحظه های عاشقی مان گذشته است و ما تمام سختی ها و حادثه ها را...
-
تو تمـــــــــــــــام وجـــــــــود من هســــــــــتی
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 07:48
چون تمام این زیبایی های دنیا و حتی خود دنیا و این زندگی هر کدام پایانی دارد ، اما تو برای من بی پایانی ، چون تمام وجود منی ، و زمانی که تمام وجودم هستی ، همزمان با مرگ وجودم ، تو نیز همراه با من به آن دنیا خواهی آمد و در آن دنیا نیز مرا تنها نخواهی گذاشت ... !
-
دلم برای تو تنگ است عزیزم
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 07:48
دلم برای آن نگاه های عاشقانه ات ، آن حرفهای صادقانه ات ، آن درد دلهای شیرینت ، آن اشکهای رنگینت تنگ شده است عزیزم . کاش بودی و این دستان سردم را در دستان گرمت میگذاشتی و مرا آرام میکردی! کاش بودی و میدیدی زندگی ام بدون تو بی رنگ و روست ، بی عطر و بوست دلم برای تو تنگ است عزیزم … کاش می توانستیم دوباره پرواز کنیم به...
-
بگذار همانی که میخواهی باشم
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 07:11
بگذار آن باشم که با تو تا آخرین لحظه زندگی خواهد ماند عزیزم بگذار آن باشم که با صداقت با تو درد دل میکند و با یکرنگی و یکدلی زندگی میکند بگذار آن باشم که دیوانه وار در شهر نام تو را فریاد میزند و آن باشم که برای عشقت جان خواهد داد عزیزم. بگذار اینک که من از تمام وجودم تو را دوست میدارم شکسته و خورد و سرد از این دوست...
-
دو دوست
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 07:08
دو دوست از شهری به شهر دیگر سفر می کردند که یکی از آنان در رودخانه افتاد. دیگری در آب پرید و او را از غرق شدن نجات داد. دوستی که چیزی نمانده بود غرق شود, خدمتکارش را واداشت تا روی سنگی حک کند: مسافر ! در این مکان «نجیب» زندگی اش را به خطر انداخت تا جان دوستش «موسی» را نجات دهد. دو دوست به راه خود ادامه دادند. در راه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 23:40
عاشقی؟ اگه عاشق کسی باشی دوست داری همه چیز را در موردش بدونی:اینکه آن کیه؟ به چی فکر می کنه؟چه چیز خوشحال و چه چیز ناراحتش می کنه؟ به او و احساسش اهمیت میدی،با خوشحالیش خوشحال می شوی و با ناراحتیش غمگین و پریشان ۰ از صحبت کردن باهاش لذت می بری و شاد می شوی او چیزهایی می گه که باعث تمایزش با دیگران میشه و تو این را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 08:26
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 23:29
کاش چشم نبود کاش دل نبود کاش وصل نبود یا کاش پشتش جدایی نبود کاش حسرت نبود کاش خاطره نبود کاش بغض نبود کاش اصلا عشق نبود. کاش می فهمیدی بعضیها از رو دلشون عاشق میشن بعضیها از دو وجب پایین تر. کاش می فهمیدی هیچ وقت نباید همه پلهای پشت سر رو خراب کرد. کاش می فهمیدی نباید تو زندگی دنبال قهرمان گشت تا بهش تکیه کرد.باید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 23:26
همیشه از مهربونیهات یا حرفهای قشنگت واسه من یا شادیهات از خوشی گر ،می گرفتم.از ناراحتیهات یا حتی دلخوریهای کوچکت می مردم. با اشارت و ناز چشمات پرواز می کردم و با بی توجهیت خراب می شدم.وقتی حرف می زدی کلمه هات تا ته قلب و مغزم میرفتن. اما تمام اینهارو ازم گرفتی.حق بده که دیگه نه دوست دارم گفتنت رو باور کنم نه خداحافظ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 23:23
کاش می فهمیدم این دقیقا همون چیزیه که تو می خواستی .اونوقت به خاطر اول خودت بعد خودم می زدم تو گوشت. تو که گفتی اونو شناختی ،چه می دونم جلوت سوتی داده و یکی دیگه حرفهایی زده که گفته های منو تایید می کرده.چرا اینطوری می کنی؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 23:56
من ..... همیشه فکر می کردم خوشبختی با تو نزدیکه و بی تو دور و شاید دورتر ...... همیشه فکر می کردم روزی که بهار با تو بودن خزون شه دیگه هیچ وقت عطر چمن زارهای وحشی تو فضای خالی ذهنم نمی پیچه ........ فکر می کردم ستاره ها تو شب فقط به خاطر تو چشمک میزنن و بی تو واسه همیشه کور میشن... ولی تو .... تو ستاره ها رو فقط یه...
-
با توام ای
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 23:48
تو روزای که دستام نیازمند دستات بود و چشمام محتاج یه نگاه تو اون چشمای آسمونی ،من رو با دلتنگی هام تنها گذاشتی و چشمام رو برای همیشه به جاده های بی کسی وصله کردی ... از وقتی رفتی، روزی هزار بار شکستم اما چه سود ..؟!تو رفته بودی و منو با یه دنیا خاطره وسط کوچه های بی کسی تنها رها کرده بودی ... از اون روزها خیلی می گذره...
-
و اما عشق.....
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 23:44
خودت را دوست داشته باش تا به دیگران فرصت دوست داشتن بدهی. برای عشق هیچ گاه دیر نیست. پس نگران گذران عمر نباش. عشق در بستر زمان شکل می گیرد. پس باید صبور باش تا نگردی گمشده خود را نمی یابی و اگر هم بیابی قدر آن را نمی دانی. پس هیچگاه از جستجو باز نایست. سعی کن خودت باشی. گمشده واقعی تو تو را آنطور که هستی دوست می دارد...
-
و اما عشق
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 23:44
خودت را دوست داشته باش تا به دیگران فرصت دوست داشتن بدهی. برای عشق هیچ گاه دیر نیست. پس نگران گذران عمر نباش. عشق در بستر زمان شکل می گیرد. پس باید صبور باش تا نگردی گمشده خود را نمی یابی و اگر هم بیابی قدر آن را نمی دانی. پس هیچگاه از جستجو باز نایست. سعی کن خودت باشی. گمشده واقعی تو تو را آنطور که هستی دوست می دارد...