-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 07:06
به نام ابتدا و انتها «کاشکی ما آدما٬ قدر لحظه ها رو تو همون لحظه بدونیم. کاشکی ارزش آدم هارو تا وقتی که باهامون هستن درک کنیم. کاش برای دوستی هامون ارزش قائل باشیم !کاش همه باهم یه نمه مهربون تر بودیم !قبل از اینکه دیر بشه به دوستامون به عزیزامون بگیم که وجودشون برامون ارزشمنده ! بگیم که بودنشون برامون آرامش. بودنشون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 07:02
دلم تنگه.... می دونی هر چیزی یه جای داره و نمی شه کاریش کرد! همونطور که همیشه بعد از روز بعد از خورشید بعد از نور خاموشیه! ماه! شبه! الانم وقت پشیمونی منه! نمی گم نارازیم!نمی گم شکست خوردم! فقط حس پشیمونی بهم دست داده! حس قشنگیه نه؟ همونطور که بعضی وقتا شب با همه سیاهیاش مخفی گاهیه برا گریه! همونطور که ماه با همه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 07:01
یه چیز رو قبول دارین؟ اونم اینکه بیشتر از ۷۰٪ بلاگ های ما در مورده عشق و عاشقی! ۶۹٪ شون هم در مورد عشق شکست خوردس! قبول دارین یا نه؟ آخه چرا باید اینجوری باشه که ما خودمون رو برا کسی که معنی مقدس عشق رو درک نمی کنه ناراحت کنیم؟ ارزشش رو داره؟؟ هر بلاگی می ریم یا طرف تنهاش گذاشته رفته! یا رفته با یکی دیگه و یا... خوب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 07:23
کلام اخر نمی دونم چرا ولی می خوام بنویسم! نمی دونم چرا ولی می خوام داد بزنم! نمی دونم چرا ولی می خوام بگم که منم زندم! می خوام برا اخرین بارم که شده سعی کنم! نمی دونم چرا ولی دلم برا خودم تنگ شده ٫ هزاران متر فاصله بین ما رو گرفته! بین جسمم و روحم ٬از خودم دور شدم ولی حالا پشیمونم٬ خیلیه اگه ادم بخواد یه دفعه دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 07:06
چند نکته ... اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش فقط منتظر باش که عشقت آروم تو قلبش رشد کنه و اگر اینطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت در یک روز می شه عاشق شد ولی یک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 07:01
گفتم دوستت دارم گفتم : دوستت دارم گفت : شاید اینطور باشه گفتم : دوستت دارم گفت : خیلیها مرا دوست دارند گفتم : دوستت دارم گفت : این راهی بود که تو انتخاب کردی گفتم : دوستت دارم گفت : همش هوسه گفتم : دوستت دارم گفت : دروغ میگی گفتم : دوستت دارم گفت : این سرنوشته گفتم : دوستت دارم گفت : قسمت اینه گفتم : دوستت دارم گفت :...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 06:57
چند نکته دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند تو ممکن است در دنیا فقط یک نفر باشی اما برای بعضی افراد تمام دنیا تو هستی بد ترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی هرگز به او نمی رسی هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 06:56
معجزه می خواستم برم...می خواستم وجود خستمو از دید همه پنهون کنم...می خواستم دیگه اونی نباشم که هستم...به مهمونی خدا رفتم...هر روز صبح تا شب چشم به در خونه اش دوختم...و فقط گفتم:خدایا!کمکم کن...نمی دونم...تا حالا شده حس کنی خدا کنارته؟؟...نمی دونم تا حالا شده در عین نیاز حس کنی بی نیازی؟؟...تا حالا شده در اوج تنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 06:53
عشق عاشق شدم زد منو زمین بلند شدم مثل یه مورچه که دونش افتاده باشه دونمو ور داشتم دوباره راه عاشقیمو طی کردم این دفعه بدتر زدم زمین دوباره بلند شدم هی رفتم هی زدم زمین آخرین بار دیگه با قدرت بیشتر رفتم جلو ولی این بار دیگه نتونستم بلند بشم چون اون منو با پاهاش له کرد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 18:37
برای تو که خود را آشنا مینامی گمانم این بود که اگر به دستانت تکیه کنم پشتم به کوه است چه تصور ابلهانه ای باورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است...باورم نمیشد اما دیگر برایم باور شد که بهترین آدمها میتوانند بد ترین شوند و تو که روزی بهترین بودی...ناگهان بدترین شدی چه چیز را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 18:34
یک شب یک شب زیبای خرداد بود، مرد و زن روی نیمکتی دور از چشم،در باغ نشسته بودند .بهار قلب هایشان را شکوفا کرده بود مرد نجوا کنان گفت می دونی من تا به حال چنین احساسی نداشته ام زن سرخ شد و با عجله گفت نمی تونم بگم چه احساسی بهت دارم برای ابرازش هیچ کلمه ای وجود نداره مرد به ملایمت گونه زن را بوسید زن گفت نکن یادت هست که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 18:33
اگه یه روز اگه یه روز فهمیدی 1000 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 100 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 10 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 1 نفر دلش برات تنگ شده بدون اون منم اگه یه روز فهمیدی که کسی دلش برات تنگ نشده بدون من مردم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 17:05
کاش تو هم مثل ای بودی ببین چی جوری داره برای عشقش گریه میکنه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 17:00
برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم این آخرین جمله ای بود که من از دهان کسی که منو پناه خودش می دانست شنیدم٬ بله این آخرین جمله ای بود که من از کسی شنیدم که به من می گفت تو قلب منی تو عمر منی و نفس منی...برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم این جمله یک یادگاری بود برای من از طرف کسی که اگه یک روز صدامو نمیشنوید گریه کنان دنبالم می گشت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:58
مطرب عشق به نام خداوند عشق خداوندا من چیزی دز این دنیا پوچ و سیاه دارم که شما در اون بارگاه عظیم و پاکت نداری٬من چیری دارم و خواهم داشت که شما ندارید و نخواهید داشت من عشق به همتای خود دارم ولی شما همتایی ندارید که عشقی به او داشته باشید خداوندا قسمت میدم که هیچگاه اجازه ندهید که قسمم را بشکنم و عهدمو فراموش کنم٬قسمت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:56
تمام آنچه خواستی و کسی نفهمید،بین شب و آیینه و من و تو چه رازی نهفته.رازی عطشناک رازی زلال که ابتدایش آرزوهای کال من بود و انتهایش را ...کسی نفهمید ------------------------------- در دل شب دعای من، گریه بی صدای من، بانگ خدا خدای منبه خاطر تو بود و بسپاکی لحظه های من، گریه های های من، گوهر اشکهای منبه خاطر تو بود و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:53
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:51
اگر سلطنت بلد نباشم سلطنت نمی کنم اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم اما اگر دوست داشتن را بلد نباشم بخاطر تو یاد می گیرم ------------------------- وقتی دلت میگیره چیکار می کنی ؟ یه دیوار پیدا می کنی تکیه میدی به دیوار و می زنی زیر گریه ! یا بی تفاوت می زنی تو بی خیالی ؟! ولی به هر حال اگر دلت گرفت خوشحال باش چون تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:50
نام کوچک تو را از خاطر برده ام ... قسمت این بود ! فرصت برای عاشقانه شدن کم نیست ... دلت را به مهتاب بسپار ---------------------- گاه آرزو می کنم برای تو پرتوی آفتاب باشم تا دستانت را گرم کنم اشکهایت را بخشکانم و خنده را بر لبانت باز آرم و یخ پیرامونت را آب کنم ------------------ اگر سلطنت بلد نباشم سلطنت نمی کنم / اگر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:49
چشمانم برای تو.....دیگه نمی خوام جایی رو ببینم ...به جز صورت تو .....دستانم برای تو.....دستانی که نمی توانند تو را لمس کنند را نمی خواهم ....اشکانم برای تو..... چون نمی خواهم برای دیگری جاری شوند .....قلبم برای تو.....چون تمام تپش هایی قلبم برای تو بود و بس ......جسدم برای خاک.......چون از ان متولد شدم.....به آن هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 16:48
منتظر چی هستی ؟؟؟؟؟ چی می شد اگر بهش میگفتی دوستش داری ؟ چرا برای همه چیز اینقدر قید و شرط میگذاری؟ مگه نمی بینی که چشماش منتظر شنیدن این جمله از لبهای تو است؟ مگه نمی بینی که برات هر کاری میکنه؟ مگه نمی بینی که خودشو به خاطر تو به آب و آتیش میزنه ؟ مگه وقتی این کارهارا برات میکرد قید و شرط گذاشته بود ؟ هیچ فکر کردی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 دیماه سال 1383 23:58
زیبایی عشق زیبایی عشق به سکوته نه فریاد زیبایی عشق به تحمله نه خورد شدن و فرو ریختن عشق خیالیه که اگه به واقعیت برسه تمام شیرینیه خودش و از دست میده عشق یه کویره که عاشق تشنه با رویایه سراب معشوق قدم به جلو میزاره عشق سخن گفتن با نگاهه عشق امید به رسیدن و ترس از نرسیدنه