کلام اخر

نمی دونم چرا ولی می خوام بنویسم! نمی دونم چرا ولی می خوام داد بزنم! نمی دونم چرا ولی می خوام بگم که منم زندم! می خوام برا اخرین بارم که شده سعی کنم! نمی دونم چرا ولی دلم برا خودم تنگ شده ٫ هزاران متر فاصله بین ما رو گرفته! بین جسمم و روحم ٬از خودم دور شدم ولی حالا پشیمونم٬ خیلیه اگه ادم بخواد یه دفعه دیگر زندگی کنه بخواد زنده باشه؟ بخواد واسه تا روحش به جسمش برسه؟ نمی دونم چرا ولی می خوام داد بزنم! می خوام بگم پشیمونم! می خوام داد بزنم دوستت دارم! دوستت دارم برا همه چیزای که بهم دادی و ازم گرفتی! می خوام بگم تا خالی شم ولی حیف ! حیف که دیگه دیره! تو نیستی و من تو کوچهُ تنهایهای دلم دارم پرسه می زنم! تنهای تنها ! حتی دیگه صدای خش خش بادم باهم قهر کرده! دیگه حتی خدام صدامو نمی شنوه! این تقدیر منه! باید اینجا بمونم تا بپوسم! می خوام داد بزنم ...ولی دیگه دیره! یا حق...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:30 ق.ظ

امیر پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:50 ب.ظ http://jokesara.mihanblog.com

منم عید رو به تو تبریک میگم رفیق ممنون که تو مسابقه شرکت کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد