کاش میتونستم  از صفر شروع کنم ...
حالم از خودم بهم میخوره...
روزی هزار دفعه به خودم این حرفو می زنم
احساسم رو گم کردم . اونم مثل خودم سرگردونه
 احساس پوچی میکنم
 حتی توی خواب هم رهام نمیکنه ...
کاش میتونستم از صفر شروع کنم...
کاش زندگی مثل کامپیوتر دکمه ی ری استارت داشت           
کاش آدم هارو هم  میشد فرمت کرد
کاش میشد مرد
ولی این بار حتی مرگ هم  حال نمیده
میبینی کارم به کجا ها رسیده
خدا با توام
کاش دست داشتی و من میتونستم دستات رو سفت بگیرم و همه ی اینا رو بهت بگم
 بگم که چه قدر بهت نامردی کردم 
ولی تو مثل همیشه سکوت کردی ولی خوب میدونم که سکوتت از رضایت نیست...
خدا ... خیلی آقایی ..خیلی
ماه محرم شروع شده می خوام یه حالی ببرم
میدونم که خدا آخر معرفت    آخر مرام 
هرشب  نماز .. زیارت عاشورا ...هر چی تو بگی
ولی این دل صاب مرده آروم نمیگیره
نمیدونم چی کارش کنم ...
تورو خدا واسمون دعا کنید ...
خیلی چاکریم خدا   خیلی
روم نمیشه ..وگرنه بهت میگفتم که چه قدر دوستت دارم(خدا)
نظرات 3 + ارسال نظر
ساهیک یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

آقا رضا بادرود فراوان....میدانی گذشته ها بازگشت ناپذیرند وبنابراین باید از هم اکنون احساس کنیم سر خطیم! وشروع کنیم..من فکر میکنم برای شروعی تازه نیاز به خانه تکانی فکری داریم..وگرنه در حل تضادهای درون در میمانیم..موفق وعاشق سبزسبزباشی.

[ بدون نام ] یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:58 ب.ظ http://www.janataan.blogsky.com

ناناز یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:16 ب.ظ http://onlymahsa.blogsky.com

سلام
مرسی از اینکه به من سر زدید خسته نباشید.
می توان دل را به یک شبو سپرد
با خدا راز و نیازی تازه داشت
خدا نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد